۲۴
اسفند
۱۴۰۱

هر روز نقاشیها و قصههای کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال میشود. ما آنها را با شما عزیزان به اشتراک میگذاریم. شما هم میتوانید قصههای خود را برای ما ارسال کنید.
قصه باف: قصه امروز از محمد هفت ساله
ما رفته بودیم برای چهارشنبه سوری خونه پدر بزرگم.
تو محل اونها فقط ترقه و بمب میزنن.
وقتی بمب میزنن شیشه همه خونهها میلرزه.
راستش من خیلی میترسم.
پارسال جلوی یه مغازه مواد منفجره انداختن.تمام شیشه های مغازه اومد پایین.
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید