قصه باف: کتاب سربازحلبی و هیولای تاریکی نوشته جبار شافعیزاده با تصویرگری ویدا کریمی به زودی از سوی انتشارات میچیکا منتشر و روانه بازار خواهد شد.
پدر و مادر ژیرو از او میخواهند در اتاق خودش بخوابد.
ژیرو میگوید: " من از تنهایی میترسم."
پدر میگوید: "تنهایی که ترس ندارد."
مادر ژیرو او را به اتاقش میبرد تا در تختخوابی که تازه برایش خریدهاند، بخوابد.
مادر به او میگوید که چشمهایش را ببندد و بخوابد. ژیرو هم همین کار را میکند با خاموش شدن چراغ همهجا تاریک میشود. اما با بسته شدن در ژیرو دیگر نمیتواند تحمل کند، از اتاقش بیرون میرود و میگوید: از تاریکی میترسد.
مادرش به او میگوید که تاریکی ترس ندارد. اما ترس دست از سر ژیرو برنمیدارد. این بار احساس میکند که از زیر تختش صدایی شنیده میشود. تصور او این است که یک گرگ گرسنه زیر تختش است.
توضیح پدر هم در مورد اینکه هیچ گرگی توی اتاق نیست، کمک نمیکند تا ترس ژیرو کم شود. تا اینکه پدر برایش داستان سرباز حلبی و هیولای تاریکی را تعریف میکند و این باعث میشود که ژیرو با خاطری جمع به خواب برود.
اما روز بعد یک سرباز حلبی واقعی وارد اتاقش میشود…
ترس از تنهایی و تاریکی همزاد همیشگی انسان بودهاند. انسان از همان بدو تولد این دو مسئله را با هم تجربه کرده است. درواقع آن دو باهم هستند. ریشهی بسیاری از مشکلات انسان را میتوان در ترس و تنهایی دید.
* سرباز حلبی و هیولای تاریکی*
ترس و تنهایی که از همان روزهای آغاز زندگی شروع میشوند. اولین ترس انسان، ترس از جدا شدن و رهایی و تنها ماندن است و این ترس از سالهای اولیه کودکی در انسان شکل میگیرد. یکی از مهمترین واکنشهای والدین به احساسات کودکان در همین مقطع سنی و در رویارویی با این ترسهاست.
داستان سرباز حلبی و هیولای تاریکی از همان شروع روی این دو موضوع تاکید دارد. اگر به شروع داستان توجه کنیم متوجه میشویم اولین نکتهای که ژیرو بر زبان میراند تنهایی است. با اینکه پدرش میگوید تنهایی ترس ندارد او نمیتواند به راحتی آن را بپذیرد.
درست از لحظهای که ژیرو تنها میشود ترس هم سراغش میآید. آنهم ترس از موجودات غیرواقعی و ناشناخته. در پایان هم اگر ژیرو ترس را کنار میگذارد به خاطر این است که دیگر تنها نیست. چرا که با آمدن یک سرباز حلبی خلا تنهایی در اتاق ژیرو از بین میرود و او با آسودگی به خواب میرود.
جبار شافعیزاده در این کتاب به موضوع ترس و تنهایی در کودکان میپردازد و راهحل خوبی هم برای این دو مشکل ارائه میدهد.
اولین راهحل قصهگویی است.
ژیرو با همه دلداریهایی که پدر و مادرش به او میدهند اول با یکچیز آرام میشود و آنهم قصهای است که پدرش برایش میخواند. ژیرو با شنیدن داستان زندگی یک سرباز حلبی شجاع این را یاد میگیرد چگونه به ترسهایش نگاه کند و با آنها روبهرو شود.
ژیرو با شنیدن اتفاقاتی که برای یک سربازی حلبی پیش آمده و قرار دادن خودش بهجای او به آرامش میرسد. (اشاره کتاب به اهمیت افسانهها و قصهها )
نکته بعدی نقش عروسکها و اسباببازیها در زندگی یک کودک است. در این داستان آنچه باعث میشود در پایان ژیرو به خواب آرامی برود وجود یک سرباز حلبی در اتاقش است.
سرباز حلبی برای ژیرو صرفاً یک اسباببازی که راه میرود و حتی به سقف اتاق نور میاندازد نیست. همچنان که برای خیلی از کودکان اسباببازیهایشان موجودات بیجانی نیستند. آنها با جان دار پنداری اسباببازیها هم سرگرم میشوند و هم برای زندگی آینده تمرین میکنند. (اشاره به نقش اسباببازیها در پرورش روان کودک)
سرباز در کتاب "سرباز حلبی و هیولای تاریکی" کسی است که تاریکی را کنار میزند و روشنایی را به خانه کودک میآورد. (نوری که از سر سرباز حلبی میتابد تأکیدی بر این موضوع است.)
ویدا کریمی با تصویرگری خاصی به داستان حالت بصری متفاوتی بخشیده که باعث میشود خواننده شخصیت و یا شخصیتهای داستان را بهتر ببیند.
مخصوصاً که تصویرگر در یک فریم حالتهای مختلف شخصیتها را نشان داده است. درواقع بهجای اینکه نویسنده تمامی صحنه را توضیح بدهد، تصویرگر این کار را کرده است.
پشت جلد
دوست داری در یک شب تاریکتاریک، همراه یک سرباز حلبی شجاع، به جنگ چند هیولای ترسناک بروی و آنها را شکست بدهی؟
پس معطل نکن!
کتاب را ورق بزن و سفر پر ماجرایت را آغاز کن.
ژیرو در تاریکی منتظر توست.
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید