قصه باف: به گزارش ایبنا این کتاب با محوریت خانواده و در ژانر اجتماعی توسط انتشارات آوای چلچله منتشر و روانه بازار شد.
راوی این کتاب «شیما» مادر یک خانواده است و شخصیتهای اصلی هانا یا همان «مسافر کوچولو» و سیامک پدر خانواده هستند. تمامی اتفاقات وداستانها، حول محور کودکی کنجکاو، میچرخد که ناخواسته بزرگترها را هم درگیر خود میکند.
مجموعه داستان کوتاه
این مجموعه در ده داستان یا به نوعی ده بخش از یک داستان است که در کنار هم گردآمده و مجموعه «کاش پدرم هیدرا بود» را تشکیل میدهد.
شهناز امیری، دانش آموخته رشته حقوق قضائی، کارشناس ارشد بینالملل از سال ۱۳۹۲ به صورت حرفهایی و تخصصی داستاننویسی را در انجمن اهل قلم شاهرود آغاز و طی این سالها چندین اثر که شامل مجموعه داستانهایی با عنوان سرگذشت این سیزده زن و تمساح را منتشر کرده است. وی عمدتاً در داستان خود به مسائل زنان پرداخته و کتاب «کاش پدرم هیدرا بود» نیز از این قاعده مستثنی نیست.
چاپ اول این کتاب بهار ۱۴۰۳ است و طراحی جلد آن را ابوالفضل طاشیان انجام داده است. چهارشنبه، نسیم یمانی، گلوریا، بچه روباه نارنجی، سگ صبح، تاکسیدرمی و… در زمره بخشها و یا همان داستانهای کوتاه این مجموعه هستند.
در بخشی از کتاب میخوانیم: برف میبارد از سر شب هوا ابری و سرخ است.
سیامک هنوز مشکی به تن دارد.
هنوز طولانی به فکر فرو میرود هنوز سکوتش غم بار است.
جایی از میشل مونتنی خوانده بودم غم های کوچک پر حرفند و غم های بزرگ لال؛می ترسم سیامک لال شده باشد.
سنگینی هوای خانه نفس کشیدن را سخت کرده در میان سکوت خانه مسافر کوچولو از داخل اتاقش با ذوق به سمت سیامک میدود.
به تازگی مربی شان نحوه انجام اوریگامی را به آنها آموزش داده ستاره کاغذی اوریگامی اش را مقابل چشم بی فروغ سیامک نگه میدارد.
بابایی این ستاره را برای تو درست کرده ام.
سیامک که در فکر است تکانی میخورد و میگوید: برای من؟ از کجا میدانستی ستارهها را دوست دارم.
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید