۲
ارديبهشت
۱۴۰۳
دیکتههای تارا قسمت پنجم
هر روز نقاشیها و قصههای کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال میشود. ما آنها را با شما عزیزان به اشتراک میگذاریم. شما هم میتوانید قصههای خود را برای ما ارسال کنید.
قصه باف: قصه امروز از تارا عیسی پور هفت ساله
دیشب کابوس ترسناکی دیدم.
راننده کامیون بودم. این بار من باید سه کوسه را از بیابان به نزدیکی دریا برسانم.
در مسیر کوسه دمش را به شیشه کوبید.
دوست دارم کنار تو بنشینم!
نترس شکارت نمیکنم!
از ترس دیدن دندان تیزش کبود شده بودم.
کاش از بیابان شتر، نمک یا کاکتوس بار زده بودم!
کاش راننده تاکسی بودم یا راننده تانک!
از ترس دادی کشیدم، بیدار شدم.
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید