قصه باف

Image Post
داستان خرگوش و سفره هفت سین
هر روز نقاشی‌ها و قصه‌های کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال می‌شود. ما آن‌ها را با شما عزیزان به اشتراک می‌گذاریم. شما هم می‌توانید قصه‌های خود را برای ما ارسال کنید.

قصه باف: قصه امروز از ساینا معصومی کلاس دوم

روزی روزگاری یک خرگوش شیطون بود که کارهای عجیب و غریب می‌کرد. اسم این خرگوش "خرگوشی" بود.

"خرگوشی "دو سه روز مانده به سال جدید تصمیم عجیبی گرفت.

او نزد دوستانش رفت و گفت: چند روز دیگر، درست سر سال تحویل من در یک جای مهم خواهم نشست.

خرگوش‌ها شروع به پچ پچ کردند. یکی گفت: شاید "خرگوشی" می‌خواهد به مدرسه برود و سرکلاس درس بنشیند.

یکی دیگر گفت: شاید او آنقدر شجاع شده که می‌خواهد پشت شیر سلطان جنگل بنشیند.

خرگوش پیر هم با خنده گفت: شاید می‌خواهد پشت تراکتور بنشیند و برود یک کوه هویج برایمان بیاورد.

" خرگوشی" جواب هیچ کس را نداد و در آخر گفت: یک ساعت قبل از سال تحویل همین جا جمع شوید.

یک ساعت قبل از سال تحویل همه خرگوش‌ها منتظر "خرگوشی" بودند تا ببینند چه این بار چه تصمیمی گرفته.

نیم ساعت منتظر ماندند تا این که گربه مزرعه پیش خرگوش‌ها رفت و گفت: "خرگوشی" گفته باید به حیاط خانه کشاورز برویم.

خرگوش‌ها آرام آرام خود را به حیاط خانه کشاورز رساندند و به گفته گربه پشت پنجره اتاق رفتند.

آنها چشمشان به یک سفره هفت سین زیبا افتاد. سفره ایی که " خرگوشی" هم در آن نشسته و خیلی خوشحال بود.

لطفا شکیبا باشید...
خطا

لطفا دیدگاه خود را بنویسید