قصه باف

Image Post
قصه های جدید برای ماهی کوچولوها
هر روز نقاشی‌ها و قصه‌های کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال می‌شود. ما آن‌ها را با شما عزیزان به اشتراک می‌گذاریم. شما هم می‌توانید قصه‌های خود را برای ما ارسال کنید.

قصه باف: قصه امروز از یسنا نه ساله- روزی روزگاری، دختری کوچک به نام نیکی در خانه‌ای زندگی می‌کرد که وسط اتاقش یک آکواریوم بزرگ و زیبا بود. او عاشق تماشای ماهی‌های رنگارنگی بود که هر روز با حرکات نرم و آرام در آب شنا می‌کردند. ماهی طلایی بازیگوش، ماهی نارنجی خجالتی، و ماهی آبی آرام همیشه همراه او بودند.

نیکی یک صندلی آبی بزرگ داشت که فقط مخصوص لحظات خاصش با آکواریوم بود. هر بعدازظهر، بعد از انجام تکالیفش، با یک لیوان شیرکاکائوی داغ که رویش خامه و شکلات بود، روی صندلی می‌نشست و به دنیای زیر آب خیره می‌شد.

یک روز که نیکی مثل همیشه مشغول تماشای ماهی‌ها بود، متوجه شد یکی از ماهی‌ها، ماهی آبی، غمگین به نظر می‌رسد. نیکی ناراحت شد و تصمیم گرفت کاری برای خوشحال کردنش بکند. او یک قلعه‌ی کوچک پلاستیکی صورتی در گوشه‌ی اتاق پیدا کرد و آن را با دقت درون آکواریوم گذاشت. ماهی آبی به قلعه نزدیک شد، دورش چرخید و ناگهان شروع به شناهای سریع و شاد کرد. لبخند روی صورت نیکی نشست.

از آن روز به بعد، نیکی فهمید حتی یک حرکت کوچک هم می‌تواند دل موجودات کوچکی مثل ماهی‌ها را شاد کند. و هر شب، قبل از خواب، در نور ملایم چراغ سقفی، با فنجان گرمش کنار آکواریوم می‌نشست و قصه‌های جدیدی برای ماهی‌هایش می‌ساخت...

لطفا شکیبا باشید...
خطا

لطفا دیدگاه خود را بنویسید