
قصه باف: سایت وینش در معرفی این کتاب مینویسد؛احتمالاً هر کسی در کودکیاش جملههایی را شبیه «این کار را بکن، این کار را نکن» از بزرگسالان اطرافش شنیده است. در حالیکه خیلی وقتها خود بزرگترها همان کارهایی که انتظار انجامش را از کودکان دارند، انجام نمیدهند. در چنین شرایطی فقط مقداری طنز و صداقت دیوید کالی لازم است تا از کامل نبودن خود لذت ببرید.
آدم بزرگها هیچ وقت این کارها را نمیکنند
نویسنده: دیوید کالی / تصویرگر: بنجامین چاد
زمان قدیم و جدید ندارد. تا دنیا دنیا بوده است، بچهها از بزرگترهاشان شنیدهاند: «این کار را بکن، این کار را نکن». بزرگترها یا منصفانهتر بخواهم بگویم بیشتر بزرگترها مدام در حال تذکر دادن و یادآوری کارهایی هستند که بچهها باید یا نباید انجام بدهند. اما چرا چنین است؟
آیا تذکرهای تمام نشدنی، پیامی پنهانی و حتی گاهی علنی ندارد؟ پیامی که میگوید: «هی بچه! چیزی که الان در حال انجامش هستی، زمین تا آسمان با چیزی که «باید» فرق دارد و تو از «استاندارد» دور هستی.» اگر خوب به این سؤالها فکر کنیم، میبینیم در ذهن همهی ما پای یک چیز کامل در میان است. یک انسان کامل و بی نقص که آدم بزرگها مصرانه میخواهند خودشان و باقی را به موقعیت و مختصات او برسانند. خب این بسیار بدیهی است که غایت هر انسانی، «کمال» باشد. نه؟
نه! بدیهی نیست. این را دیوید کالی میگوید، در کتاب آدم بزرگها هیچ وقت این کارها را نمیکنند، با همان ظرافتی که در کتاب «دشمن» هر طرف یک جنگ ایستادن را حماقت میداند و با همان طنازی که در کتابهای «به مدرسه دیر رسیدم چون…» و «مشق شبم را ننوشتم چون…» برای دیر رسیدن به مدرسه یا ننوشتن مشق شب، دلیل میآورد. دیوید کالی این جسارت را دارد که بدیهیئتِ یک عمر بدیهی فرض شده را زیر سؤال ببرد.
انگار دیوید کالی قبل از نوشتن کتاب و طی تحقیقاتی میدانی از آدم بزرگها پرسیده است؛ کمال یعنی چه؟ و از آنها شنیده است؛ یعنی بدون اشتباه بودن، بیعیب و ایراد و بی هیچ احساس ناخوشایندی.
خب اصلاً امکان دارد؟ آیا زندگی واقعی این طوری است؟ او در این کتاب چشم در چشم بزرگترها میپرسد: آیا خودتان کامل هستید؟
آدم بزرگها هیچوقت اشتباه نمیکنند. آروغ نمیزنند.

آنچه ما در کتاب آدم بزرگها هیچ وقت این کارها را نمیکنند، میبینیم پاسخی است خلاف آنچه اغلب بزرگترها دربارهی خودشان متصور هستند. نویسنده با همراهی تصاویر بنجامین چاد است که میتواند، با شجاعت و روراستی آیینهای جلوی آدم بزرگها بگیرد که نشان بدهد؛ خیر. ما آدم بزرگها در زندگی واقعی همان کارهایی که انتظار انجامش را از بچهها داریم انجام نمیدهیم و برعکس؛ ما خشمگین میشویم و هنگام خشم یا درد فریاد میزنیم.
وقتی غم به ما فشار میآورد گریه میکنیم. ما واقعاً به خیلی از آدمهای دیگر حسودی میکنیم و گاهی برای هم مزاحمت ایجاد میکنیم و حتی از آن لذت هم میبریم. ما آدمهای همیشه صبوری نیستیم و پایش بیافتد ممکن است متقلبین خوبی هم باشیم. و خیلی کارهای دیگر که در کتاب دیوید کالی نیامده است. اینطور نیست که ما آدم بزرگها هیچوقت این کارها را نکنیم و راستش را بخواهید وجود فقط یک مثال نقض هم برای آن «هیچ وقت» کافی است تا آدمبزرگها را از الگو بودن بیاندازد.
تمام کارهایی که در تصاویر کتاب آدم بزرگها هیچ وقت این کارها را نمیکنند میبینیم کارهایی کاملاً انسانی است. کتاب در حقیقت مجموعهای از چند جملهی ساده و کوتاه است با همراهی تصاویری شاداب و زنده که بار بیشتر روایت را به دوش میکشند.
بنجامین چاد که در کتابهای مختلفی با نویسنده همکاری داشته، حرکت و احساس را در تصویرگریهای کتاب به خوبی نشان داده است؛ مثلاً روی جلد کتاب یک آدم بزرگ میبینیم که با لباس کاملاً رسمی بدون دقت به جلو، روی اسباب بازیها پا گذاشته و حیرتزده از آنچه رخ داده، توی هوا معلق است و جالب اینجاست که پشت جلد، چیزی نمانده تا اتفاقی مشابه برای بزرگسال دیگری رخ بدهد.
آدم بزرگهای این کتاب در حال ارتکاب به اموری دور از استاندارهای مد نظرشان ترسیم شدهاند. نکتهی تکاندهندهای که کتاب دارد حضور بچههاست. بچهها در تمام صفحات کتاب، درست سر بزنگاه، وقتی آدمها برعکس جملهی تایپ شده رفتار میکنند حاضرند؛ گاهی با چشمهای گردشده وقتی مشغول زندگی طبیعی خودشان هستند و گاهی در حالیکه مخفیانه رفتار بزرگترهاشان را رصد میکنند.
درست مانند اعضای یک گروه سری، که اطلاعات جمعآوری میکند. انگار آنها صدای داد زدن و فحاشی کردنها را ضبط کردهاند و از بزرگترها وقتی به شکلهای مختلف زحمات یک نفر را به باد دادهاند، فیلم گرفتهاند و در آخر انگار نتیجهی تحقیقات میدانی خود را تحویل دیوید کالی دادهاند تا این کتاب را بنویسد.
تصویری از کتاب آدم بزرگها هیچ وقت این کارها را نمیکنند
بچهها با خواندن این کتاب یا با نشستن در آغوش ما بزرگترها و شنیدنش از زبان ما، نفس راحتی خواهند کشید. با تعجب به ما نگاه خواهند کرد و خندهشان خواهد گرفت. چرا که پیام مهم کتاب را درخواهند یافت: نیازی نیست همیشه بهترین باشی. لازم نیست همیشه خندان و موفق باشی. اشکالی ندارد اگر اشتباه کنی یا به کاری گند بزنی. ببین. حتی آدم بزرگها هم از این کارها میکنند. راستش را بخواهی زندگی اصلاً همینطوری است.
حالا که نویسنده و بچهها توانستهاند ما را با این حقیقت گزنده و طنزآمیز روبهرو کنند، شاید وقتش رسیده باشد دوباره به زندگیمان و انسان بودنمان نگاه کنیم. شاید قرار نیست ما انسانهای کاملی بشویم یا اگر خودمان نشدیم بچههامان بشوند. از قرار معلوم شاید لازم است بپذیریم، «به تمامی انسان بودن» یعنی غصه خوردن و شادی کردن. خجالت کشیدن و خشمگین شدن. یعنی اشتباه کردن و از اشتباه یاد گرفتن.
لطفاً این کتاب را با خندههای بلند و یادآوری خاطرات خودتان بخوانید.
نوروزی –
آدم بزرگها هر کاری برای خودشون اکی هست. اما برای دیگران مخصوصا برای بچه ها خیلی چیزها عیبه.