14
خرداد
1402

هر روز نقاشیها و قصههای کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال میشود. ما آنها را با شما عزیزان به اشتراک میگذاریم. شما هم میتوانید قصههای خود را برای ما ارسال کنید.
قصه باف: قصه امروز از سید محمد متین شش ساله
یه روزی یه راننده اتوبوس نشسته بود پشت فرمون اتوبوس.
اون صدای ضبط اتوبوس رو خیلی زیاد کرده و حواسش نبود.
همین که یه پسره با مامانش داشتن از اتوبوس پیاده میشدن راننده پاشو گذاشت روی گاز و رفت.
پسره از روی پله اتوبوس افتاد و پاش شکست.
بعدش بردنش بیمارستان.
چند روز بعد راننده اتوبوس با یه جعبه شیرینی رفت به پسری که پاش شکسته بود سر زد و معذرت خواهی کرد و گفت: از کارم پشیمونم.
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید