قصه باف

Image Post
داستان شیرینی و بستنی
هر روز نقاشی‌ها و قصه‌های کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال می‌شود. ما آن‌ها را با شما عزیزان به اشتراک می‌گذاریم. شما هم می‌توانید قصه‌های خود را برای ما ارسال کنید

قصه باف: قصه امروز از آلا هفت ساله

من و مادرم به پاساژ رفتیم.

مادرم یک کیف و صابون خرید.

من به مادرم گفتم: مادر می‌شود برای من شیرینی بخری؟

مادرم گفت: نه، نمی‌شود.

من گفتم: چرا نمی‌شود؟

مادرم گفت: چون دندان‌هایت خراب می‌شود.

من به خانه رفتم و بستنی خوردم.

مادرم به من نگاه کرد.

به مادرم گفتم: می‌شود برای من یک بستنی بخری؟

مادرم گفت: دوستت دارم.

لطفا شکیبا باشید...
خطا

لطفا دیدگاه خود را بنویسید