19
شهريور
1402

هر روز نقاشیها و قصههای کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال میشود. ما آنها را با شما عزیزان به اشتراک میگذاریم. شما هم میتوانید قصههای خود را برای ما ارسال کنید.
قصه باف: قصه امروز از حسنا هشت ساله
قرار بود من با پدر و مادرم و خواهرم به سفر کربلا برویم.
من خیلی خوشحال بودم چون تو این سفر قرار بود با خانواده دایی و خالهام باشیم و من میتوانستم فرصت بیشتری با دوستانم بگذرانم.
چند روز قبل از رفتن ما، من و سارا خواهرم بیمار شدیم و نتوانستیم به سفر برویم. خاله و دایی با فرزندانشان به سفر رفتند بدون ما.
پدرم به من و خواهرم قول داد سال بعد ما را به کربلا ببرد.
ولی نمیدانم آیا سال بعد هم میتوانم با دوستانم باشم یا نه؟
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید