قصه باف

Image Post
داستان جوجه‌هایی که از تخم بیرون نیامدند
هر روز نقاشی‌ها و قصه‌های کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال می‌شود. ما آن‌ها را با شما عزیزان به اشتراک می‌گذاریم. شما هم می‌توانید قصه‌های خود را برای ما ارسال کنید.

قصه باف: قصه امروز از زهرا نه ساله

یک روز تو جنگل اتفاق عجیبی افتاد.

پرنده زیبایی شروع کرد به داد و فریاد که؛ اهالی جنگل کمکم کنید.

جوجه‌هایم دارند از دست می‌روند.

حیوانات جنگل همه دور پرنده زیبا جمع شدند و از پرنده زیبا پرسیدند چه اتفاقی افتاده؟

پرنده با غصه گفت: من دو روزه تخم گذاشتم ولی تا الان جوجه‌ها بیرون نیامدند.

هر کدام از حیوان‌ها یک نظری دادند تا بتوانند به پرنده زیبا کمک کنند.

حلزون گفت: شاید جای تخم‌ها سرده می‌خواهی من بیام پیش تخم‌ها و آنها را گرم کنم.

قورباغه گفت: شاید تخم‌ها باید تو آب باشند تا جوجه‌ها بیرون بیایند.

فیل جنگل هم گفت: شاید تخم‌ها گرسنه‌اند و باید به آن‌ها غذا بدهیم.

خرگوش که ساکت ایستاده بود به حرف آمد و گفت: نه دوستان تخم‌ها نه گرسنه‌اند نه سردشان است.

آن‌ها احتیاج به زمان دارند تا رشد کنند و بزرگ شوند و بتوانند از تخم بیرون بیایند.

پرنده زیبا هم باید صبور باشد و با آرامش منتظر بیرون آمدن جوجه‌ها باشد.

جوجه‌ها تا چند روزه آینده پیش ما می‌آیند.

لطفا شکیبا باشید...
خطا

لطفا دیدگاه خود را بنویسید