قصه باف

Image Post
داستان عروسی
هر روز نقاشی‌ها و قصه‌های کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال می‌شود. ما آن‌ها را با شما عزیزان به اشتراک می‌گذاریم. شما هم می‌توانید قصه‌های خود را برای ما ارسال کنید.

قصه باف: قصه امروز از نورا هفت ساله

چند روز پیش عروسی دختر خاله من بود.

عروس و داماد جشن نگرفته بودند.

یک آقایی به خانه خاله‌ام آمد و بعد از این که دعا خواند، گفت: اینها دیگر زن و شوهر هستند.

دختر خاله من خیلی خوشگل شده بود.

به من خیلی خوش گذشت. چون تنها بچه‌ایی که اونجا بود من بودم.

به من هم گل و شاباش دادند.

خاله من خیلی ناراحت بود چون عروس باید به یک شهر دیگر برود.

  1. ای جان چه حس خوبی داره این نقاشی

  2. وااای عاقد رو ببین

لطفا شکیبا باشید...
خطا

لطفا دیدگاه خود را بنویسید