۱۵
فروردين
۱۴۰۳
هر روز نقاشیها و قصههای کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال میشود. ما آنها را با شما عزیزان به اشتراک میگذاریم. شما هم میتوانید قصههای خود را برای ما ارسال کنید.
قصه باف: قصه امروز از مهرانه هفت ساله
سیزده بدر امسال خیلی به من خوش گذشت.
ما با خانواده خالهها و داییها به یکی از پارکهای بزرگ اطراف شهر رفتیم.
همان اول دایی منصور جان گوشیهای تفلن همه را گرفت و گفت: امروز سرها را از گوشی بیرون بیاورید و از طبیعت لذت ببرید.
او برای ما بچهها یک تاب درست کرد و ما تا آخر شب تاب بازی کردیم.
آنقدر خوش گذشت که ما مجبور بودیم مدام در صف تاب منتظر نوبت بمانیم.
اصلا هم از تاب بازی سیر نشدیم. دایی قول داده تا یک تاب بزرگ در خانه ما درست کند.
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید