قصه باف

Image Post
داستان پیرزن تنها
هر روز نقاشی‌ها و قصه‌های کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال می‌شود. ما آن‌ها را با شما عزیزان به اشتراک می‌گذاریم. شما هم می‌توانید قصه‌های خود را برای ما ارسال کنید.

قصه باف: قصه امروز از آویسا هفت ساله

بچه‌ها شما می‌دانید افراد مسن به کمک ما نیاز دارند.

ما می‌توانیم با کارهای گوناگون به آنها کمک کنیم.

امروز وقتی از مدرسه تعطیل شدم پیرزنی را دیدم که کنار خیابان ایستاده بود.

او یک سبد بزرگ خرید دستش بود و می‌خواست از خیابان رد شود.

نزد او رفتم و گفتم؛ اجازه دهید کمکتان کنم.

پیرزن لبخند زد و دستش را به من داد.

وقتی چراغ سبز شد ما از خط عابر پیاده رد شدیم.

پیر زن گفت که تنها هستم و مجبورم خودم کارهایم را انجام دهم.

او از من تشکر کرد و برایم دعا خواند.

لطفا شکیبا باشید...
خطا

لطفا دیدگاه خود را بنویسید