۵
فروردين
۱۴۰۳
هر روز نقاشیها و قصههای کوتاهی به قلم کودکان برای قصه باف ارسال میشود. ما آنها را با شما عزیزان به اشتراک میگذاریم. شما هم میتوانید قصههای خود را برای ما ارسال کنید.
قصه باف: قصه امروز از مهسا رهسپار کرمی نه ساله
یکی بود یکی نبود.
ما یک دوست داشتیم اسمش همدان بود.
من آنجا را خیلی دوست دارم و کلی دوستهای خوب دارم.
این نقاشی در مورد آنجاست. ما عیدها میرفتیم به همدان.
همیشه ما به خانه مادر بزرگم میرفتیم و در خانه مادر بزرگم بودیم.
اولین دیدگاه را شما ثبت کنید